نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

تعیین قبله

 در روزهای 7 خرداد و 25 تیر ماه هر سال، هنگام ظهر شرعی در مکه معظمه ، خورشید دقیقاً عمود بر کعبه می تابد. در آن لحظه در هر نقطه ای از کره زمین (هنگام اذان ظهر مکه) می توان با دقت بالایی قبله را تعیین کرد. به این ترتیب که اگر در فضای باز، زمانی که خورشید می تابد ، یک شاخص را بصورت کاملا عمودی روی زمین نصب می کنیم سایه این شاخص در ساعت مقرر به روی زمین می افتد که خلاف جهت سایه شاخص، قبله را نشان می دهد و با استفاده از آن می توان به راحتی جهت قبله را تعیین کرد. ظهر شرعی در مکه مکرمه به وقت رسمی کشورمان در روز 7 خرداد، ساعت 12:48 و در روز 25 تیر، 13:57 (به وقت تابستانی ایران) است و تعیین قبله باید در این زمان‌ها صورت گیرد. ...
23 تير 1393

عکسای بهاری

سلام عزیزم خوبی؟ خوش می گذره؟ این روزا روزای خوبی برای هر دو تایی مون بود توی این دو ماهی که نرفتیم مشهد دیدیم بابا کم کسی نیستیم و همه برای دیدنمون اومدن و کلی من و شما بهمون خوش گذشت اول که مامانی و بابا رضا اومدن و بابایی رو برای حجامت بردیم قربونت برم که با شور و شوق به بابایی می گفتی که حجامت درد نداره و دست بابایی رو گرفتی و بردی برای حجامت بعد بابایی برای مصاحبه رفت بابلسر و خاله و امیرحسین و خاله نسرین اومدن پیشمون و بعد از رفتنو خاله و امیر، خاله نسرین پیشمون موند و توی اون روزی که خاله پیشمون بود خونهۀ مامانی رو دزد زد ولی خدا رو شکر غیر گوشی و کیف مامانی و پول توش چیزه دیگه ای نبرده بود و بقیه وسایل رو جمع کرده ب...
31 خرداد 1393

جشن آخر سال

سلام رضا جونم خوبی نفسم دیروز اولین روز سه ماه تعطیلی شما شروع شد اونم چقدر شیرین، مامانی و بابا رضا اومدن پیشمون من و شما خواب بودیم که یک هوو بابایی اومد توی خونه و گفت پاشین مامان اومده من و شما هم مثل برق پریدیم و من پرسیدم خوب کجان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابایی گفت پشت درد!!!!!! خلاصه عزیزم دیروز مامانی و بابایی پیشمون بودن و جای نازنین حسابی خالی بود اما از روز جشنت برات بگم که انقده خوش گذشت که نگو اجرای شما توی میوه ها نک بود و انقده قشنگ لیمو رو معرفی کردی که من مونده بوده شما رو از توی دوربین نیگاه کنم یا با چشم غیر مسلح فدات بشم که شعر "دعا برای مادر" رو هم مثل شعر "میوه" ات قشنگ خوندی و من ح...
1 خرداد 1393

حجامت

سلام پسرم خوبی مامانی الان که دارم برات می نویسم شما آخرین روز پیش دبستانی رو داری می گذرونی و اولین سال تحصیلیت دیگه تموم شد. اما عزیزم یک خبر هم برات دارم و اون هم اینکه دیروز برای اولین بار رفتی حجامت الهی فدات بشم که انقده مرد شدی که دلمون اومد تا برات حجامت انجام بدیم دیروز 29 اردیبهشت بود و روز خوبی برای این کار و شما و بابایی برای حجامت رفتین پیش خانم دکتر جان نثار. دیشب توی خواب بخاطر پسبی که پشتت بود چند بار بیدار شدی و شکایت کردی که خدا رو شکر دوباره خوابت برد صبح هم مثل همیشه که برای رفتن هوس به زنگی بیدار شدی و یک سلام جانانه کردی که مطمئن شدم حالت خوبه اگه دوباره هم همکاری کنی آخر تابستون دوباره بریم برای...
30 ارديبهشت 1393

آخرین پست سال 92

سلام عزیزم خوبی مامان امروز  سه شنبۀ آخر سال 92 هست و عازم مشهدیم و شما از صبح داری لحظه شماری می کنی که دیگه بریم دیشب بابایی یک پازل برات خریده که نقشه ایران داره و شما با ابنکه تا حالا برات در مورد نقشه صحیت نکرده بودیم و من و بابایی داشتیم خودمون رو می کشتیم که برات بگیم نقشه چیه شما خیلی راحت گفتی نقشه همونه که وقتی می خوایم بریم مسافرت از روش راهها رو پیدا می کنیم تا بریم اونجا. من و بابایی رو می گی این جوری شدیم حالا نشستی و داری پازلت رو درست می کنی خلاصه عزیزم برات از آخرین عکسای سال 92 و هفت سین مون می ذارم.     ...
27 اسفند 1392

و اما عکسهای جا مونده

عزیزم سلام خوبی مامان توی این یک ساله انقده سرمون شلوغ بود که وقت آپ کردن وبت رو نداشتم ولی بعضی وقتا عکس از شیطنت های شما می گرفتم امروز اومدم اونا رو برات بگذارم اما این عکسای پایین دو روزه آخر ماه صفر هستش که خاله این در روز رو هیئت داره و ما کلا یک سه شبی خونۀ خاله می مونیم و شما تا تونستی توی این چند شب دلی از بازی با این آپاچی ها در آوردی و تا دلت هم بخواد دل منو لرزوندی         این هم از حلوا برای مراسم امام رضا (ع)            و اما آقای طباطبایی که نائب من بود برای عقد من و بابایی   این هم تولد بابایی که باور...
21 اسفند 1392

حضرت ولی عصر (عج)

در عصر حکومت رضاشاه یکی از علمای ربانی مشهد، مرحوم آیت الله سید باقر سیستانی، سعی بسیار داشت تا به محضر مبارک امام زمان حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) شرفیاب گردد. او برای رسیدن به این سعادت بزرگ، تصمیم گرفت چهل جمعه در مسجدی از مساجد زیارت عاشورا بخواند، او به این تصمیم عمل کرد و هر جمعه به قرائت زیارت عاشورا به طور کامل ادامه داد به نحوی که او خود می گوید: در یکی از جمعه های آخر که در یکی از مساجد مشغول زیارت عاشورا بودم، ناگاه شعاع نوری را که از خانه ای در نزدیک آن مسجد دیده می شد، مشاهده کردم، حالت معنوی عجیبی پیدا کردم. از جا برخاستم و به دنبال آن نور رفتم، خود را نزدیک آن خانه رساندم، دیدم نور عجیبی از داخل آن خانه می...
20 اسفند 1392

تولد پنج سالگی

سلام عزیزم خوبی خوشگلم امروز اولین روزه شش سالگیت مبارک امسال مثله همۀ سالای قبل برات تولد گرفتیم اما با یک رنگ و بوی متفاوت تولدت توی مهد برگذار شد و با دوستات رفتی پارک پاندا  ظهر هم طبق معمول همیشه که تولد یکی از ماهاست ناهار مفصلی درست کردم که یادم شد عکس بگیرم و شب هم یک جشن کوچولوی سه نفره             ...
20 اسفند 1392