خاطرات این روزا
سلام رضا جونم الان که دارم برات می نویسم شما از پیش اومدی ناهارخوردی و آروم جلوی تلویزیون خوابیدی این روزا که پیش دبستانی می ری خوابت خیلی خوب شده و انقده خسته ای که سریع خوابت می بره (گو اینکه صبحا هم ساعت 6 بیدار می شی و به بابا می گی زود بریم که الان صف می بیندن من دیر می رسم) ولی توی این مدت که هنوز یک ماه نشده شما دو بار سرماخوردی و مرتب نتونستی بری عزیزم این روزا سوالای بی جوابت هم زیاد شده مثله خدا رو کی درست کرده؟ ما چه جوری درست شدیم؟ آفریدن یعنی چی؟ شیطون چیه؟ خدا دهن و چشم و ابرو و گوش داره؟ خدا خیلی بزرگه از درختا و اینا هم بزرگتر؟و.... امروز هم پرسیدی که مامانی بچه ها چه جوری درست می شن؟ گفتم خدا ...