نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

عید قربان و تولد بابایی

سلام خوشگل مامانی عیدت مبارک دوشنبه گذشته عید قربان بود البته که برای من عید فطر بود چون نه تا از روزه هایی رو که بخاطر تو خورده بودم رو گرفتم اگر خدا قسمت کنه امسال همهء 40 تا روزه رو بگیرم فکرم از روزه های قضام راحت می شه. عزیزم این چند روز که مشهد بودیم یک عالمه اتفاقهای خوبی افتاد . شب چهارشنبه تولد الهه جون بود که شما و سارا حسابی با هم بازی کردید و شلوغ کاری کردید. پنج شنبه هم که خونه بابا رضا بودیم، دایی اومد و رفتیم واسه تولد بابا جونی یک پیراهن گرفتیم چون جمعه تولدش بود و اون موقع بهترین وقت چون بابایی رفته بود بیرون  و معلوم نبود کی می یاد. عصر اون روز هم رفتیم عیادت زندایی  و تو با نازنین...
5 دی 1390

تولد بابایی

سلام سلام سلام عزیزترینم بالاخره اومد روزی که متظرش بودیم امروز تولد بابایی ما الان مشهدیم و من این پست رو از قبل برات می نویسم   بابایی تولد مبارک     عزیزم تولد مبببارک   ...
24 آبان 1390
1