نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

نیشابور

سلام عزیزم دیروز جمعه، سوم آخرین ماه تابستون بود و ما به اتفاق خاله اکرم و عفت و مامانی و خاله نسرین نیشابور رفتیم پنج شنبه شب ما رسیدیم اونجا. البته از یک راهی که تا حالا از اونجا نرفته بودیم وای رضا جون خیلی مسیر وحشتناکی بود و گاه گداری یک ماشین ازش عبور می کرد و حتی جاده شونه هم نداشت و دو تا ماشین اگه می خواستن از هم سبقتی بگیرن جایی برای سومی نبود و هر چند که سبقتی هم در کار نبود و جاده پر از دست اندار بود و بیرون از ماشین حسابی تاریک و ظلمات خلاصه با کلی ایت الکرسی و چهار قل از اون جاده رسیدیم به نیشابور. اونجا هم که کلی خوش گذشت و من و مریم تا دم اذون گپ زدیم و نگذاشتیم هیچکی بخوابه شما هم که شده بودی پسر...
6 شهريور 1391

سفر کاشان 20-12 تیر ماه 91 (8)نیاسر و بازگشت به مشهد

سلام عزیزم اما آخرین روزی که توی کاشان بودیم رفتیم نیاسر هوای مطبوعش و منظره آبشار نیاسر فوق العاده بودند اونجا باز هم رفتیم عرقیجات خریدیم حدودا یک 16 تایی من عرقیجات برداشتم و 11 تای اون برای استفاده خودمون 24 تا هم عمه خرید کرد و 8 تایی هم مامانی البته مامانی از قمصر خرید کرد و اون روز با ما نیومد نیاسر چون روزه آخر بود و باید عیادت خانمه ،آقا مهدی می رفت و کارهای برگشت رو ردیف می کردند این شد که ما و عمه رفتیم برگشتنا هم دوباره رفتیم بازار آسیاب سنگی تا من کمی خرید کنم عمه هم یک کمی سوغاتی خرید این عکس رو هم دلم نیومد نگذارم از شیطنت های شما دو تا اما عزیزم ما ساعته 6 بلیط داشتیم اما برعکس اومدن ...
26 تير 1391

سفر کاشان 20-12 تیر ماه 91(1) قطار

سلام عزیزم این دو هفته اخیر سفر کاشان رو داشتیم که خیلی خوش گذشت و می خوام به جای نوشتن از خاطرات با عکسایی که از شما و نازنین گرفتن اون روزای سفر رو برات همیشگی کنم اول از همه باید از قطار بگم که شما و نازنین پاتون که به راه آهن مشهد رسید شروع کردید به شرارت   این هم عمو مهدی با محمد که داشت دنبال قطار می دوید توی قطار هم که دایم از نردبان بالا می رفتید و از همه خواهش می کردید که من رو می گذاری بالا خلاصه شما و نازنین خیلی شیطنت کردید  این هم توی کوپه خودمون که اقا مرتضضی زحمت کشیده بود و برای اینکه ما راحت باشیم یک کوپه 6 نفره برای ما سه تا گرفته بود   ...
26 تير 1391

سفر کاشان 20-12 تیر ماه 91 (2)عکسای عروسی

سلام عزیزم اما بقیه سفرنامه شما روز اول که رسیدیم کاشان انقدر هوا گرم بود و ما کم طاقتی می کردیم که تا خنک شدن کامله هوا بیرون نرفتیم عصر که شد رفتیم تا بازار قدیم کاشان اما شما و نازنین رو نبردیم و پیش مامانی موندید و ما با عمه و آقا مرتضی چند ساعتی رو توی بازار بودیم روزه بعد هم با گرمایی که کاشان داشت تا عصر صبر کردیم و عصر من و بابا رفتیم تا امامزاده ای که نزدیکمون بود ولی همچین بگی نیگی زیاد به دلمون نچسبید ولی برگشتنا توی کوچه های قدیم کاشون قدم زدیم و خیلی برامون جلب توجه کرد اینکه چون شبه نیمه شعبان بود مردم دوره هم جمع شده بودن و دیگ آش به پا بود و کنار هم این شب رو می گذروندن تمام شهر کاشون همین طور بود و مردم بیرون اومده...
26 تير 1391

سفر کاشان 20-12 تیر ماه 91 (3)باغ فین

واما بعد از عروسیکه توی تالار بود و بعدش برای شام اومدیم خونه و شما و نازنین هم طبق معمول کم میاوردین و تا اخرش پایه بودین فرداش که جمعه بود با شما و عمه و اقا مرتضی و نازنین رفتیم فین شما و نازنین هم تا دلتون بخواد اب بازی کردین و ما، مامان و بابای بی شخصیت رو از توی بلند گو صدا می زدن که بچه ها رو بیارید بیرون اما کو گوش شنوا که شما به حرف کنید  هر چند هم که ما هم بدمون نمی یومد شما ها دلی از اب بازی در بیارید و زیاد بهتون اصرار نمی کیردیم شما دو تا هم که خیلی شبیه هم هستید و قد و قواره های شبیه به همی دارید باعث می شد کلی ادم دوره خودتون جمع کنید  موجب خنده بقیه می شدید که به یک کنار کلی ازتون عکس هم می گ...
26 تير 1391

سفر کاشان 20-12 تیر ماه 91 (7)قمصر

سلام عزیزم اما ادامه سفر کاشان روزه یک شنبه که ابیانه بودیم برای عصر برنامه گذاشتیم که بریم فیض دیدن اموات، آخه چند روز بود که بهشون وعده می دادیم و نمی تونستیم بریم از اونجا هم همه با هم رفتیم قمصر ابتدای قمصر باغ پرندگان درست کرده بودند که چون مامان کوروش خان "منا جون" تعریفش رو کرده بود و به پیشنهاد من رفتیم اونجا این ورودی باغ پرندگانه ورودی باغ چند تا پرنده آزاد بودند که تا شما چشمت بهشون افتاد شروع کردی به دنبال کردنشون و می خواستی دمار از روزگارشون در بیار اونجا یک گوزن و اسب هم بود که شما هم ازشون عکس داری   داخله باغ آب نمای زیبایی ساخته بود...
26 تير 1391

سفر کاشان 20-12 تیر ماه 91 (5)قم و ابیانه

سلام عزیزم با ادامه عکسای کاشان اومدم شنبه رفتیم قم به زیارت حضرت معصومه (س) از بارگاه حضرت معصومه (س) هم رفتیم برای مسجد جمکران و دوباره برگشتیم کاشان روزه بعد ما با عمه و آقا مرتضی رفتیم ابیانه  و بخاطر اینکه هوا گرم بود و می ترسیدیم شما اذیت بشین شما و نازنین پیش مامانی موندین راه ابیانه فوق العاده بالا و پایین داشت و گردنه داشت توی مسیر خیلی یادت کردم و یاد وقتی می افتادم که من پشت ماشین می شینم، فدات بشم انقده می ترسی که یک دستت رو به شیشه در می گیری و با دست دیگه ات از صندلی می گیری و صدات در نمی یاد و چشمات گرد می شه .... ما هم همین قیافه بودیم انقده که از دست انداز های مسیر بالا و پایی...
26 تير 1391