نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

و باز شرمی دوباره

سلام پسرم الان مدت دو سال از جنگ داخلی سوریه می گذره و درمدت این دو سال تروریست ها از هیچ اقدامی فرو گذاری نکردن طی این چند روز گذشته خبر تکان دهندهء نبش قبر حجر بن عدی توی خبر گذاری ها پخش شد و خبر بدتر از اون هم اینکه تروریست های شورشی سوریه تهدید کردن با گرفتن دمشق به قبر مطهر حضرت زینب (س) هم رحم نخواهند کرد و این هم از این جماعت بعید نیست و از ملت سوریه که نشستن و به هتک حرمت ضریح حجر بن عدی نگاه کردن تا اونها نبش کنن و بعد عکس یادگاری بگیرن هم بعید نیست که با خونسردی به نظارهء ضریح حضرت زینب(س) بنشینن واقعا بر مظلومیت شیعه باید گریست که نه فقط این شیعه در زمان حیاتش باید ظلم ببینه بلکه بخاطر حقانیت...
16 ارديبهشت 1392

دردهای کوروش توی ساله جدید

سلام پسرم سلام گلم اومدم برای ساله جدید میلادی برات مطلب بگذارم که مامان کوروش اومد توی چت الان توی وب کوروش بودم و خبرای بدی توش بود نمی دونم باید چی بنویسم خوندن حال و اوضاع کوروش خیلی ناراحتم کرد چقدر بده از دستت هیچ کاری بر نیاد از همه دوست جونای نی نی وبلاگی خواهش می کنم برای کوروش خیلی دعا کنن اگه هم می خواین بدونین چرا برید  اینجا   کوروش جونم امیدوارم هر چی زودتر خندهای قشنگت بدونه هیچ ناراحتی ای به بابا و مامان مهربونت عرضه بشه خدایا نعمت سلامتی رو از هیچ خانواده ای دریغ نکن   ...
12 دی 1391

توهین به ساحت پیامبر اعظم (ص)

  السلام علیک یا رسول الله و رحمة الله و برکاته السلام علیک یا محمّد بن عبد الله السلام علیک یا خِیَرة الله السلام علیک یا حبیب الله السلام علیک یا صفوة الله السلام علیک یا امین الله اشهد انک رسول الله و اشهد انک محمّد بن عبدالله و اشهد انک قد نَصَحتَ لِامتِک و جاهدت فی سبیل ربک و عَبَدتهُ حتّی اتاک الیقین فجزاک الله یا رسول الله افضل ما جزی نَبیاً عن اُمَتهِ اللهم صل علی محمّد و ال محمّد افضَلَ ما صلیت علی ابراهیم و ال ابراهیم انک حَمیدُ مَجید .   اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم   سلام عزیزم سلام خوشگله مامان این روزا بحث داغ دنیا اون هم از تموم ابعاد، بحث توهینیه که به پیامبر ما کردن ...
9 مهر 1391

رضای من توی وبلاگ کهن دیار

  سلام عزیزم سلام پسر مامان چند شبی هست که من هر شب برای بابایی یک صفحه از کتابی رو که اینترنتی می خونم تعریف می کنم و با هم در موردش صحبت می کنیم وبلاگی رو که بهار جون بهم معرفی کرد و هر شب نویسنده کتاب آقای خوش سیما یک صفحه از کتاب رو روی وبلاگشون http://keyhan902.blogfa.com  آپ می کنه و من که دیگه یک خواننده پر و پا قرصه این داستان شدم به کوب پیگیریش می کنم اینا یک طرف و اینکه امروز خوده آقا خوش سیما توی وب ما برامون کامنت گذاشتن خیلی جالب بود اولش از تعجب شاخ در آوردم بعدش مثله روزی شدم که عمو پورنگ برات کامنت گذاشته بود.... یعنی چند بار نظر رو خوندم..... خوب آقای خوش سیما اینجا توی وب رضای من .......
10 خرداد 1391

بستنی یا مامان؟؟؟؟

سلام وروجک مامان امروز حسابی دلم گرفته دوست دارم زار زار گریه کنم. دلم برای مامانی تنگ شده از وقتی بابایی از سر کار اومده دائم بی قراری می کنم آخرش بابایی گفت بیا ببرمتون بیرون براتون بستی بگیرم. که این شد از تو بپرسیم مامان رو بیشتر دوست داری یا بستنی رو؟؟؟ هر چی ازت پرسیدیم می گفتی:"نستنی و مامانی رو" بالاخره گفتی :"مامانی اگر بستنی بگیریم شما ناراحت می شی" گفتم نه مامان جون ولی بگو من رو بیشتر دوست داری یا بستنی رو، که آخرش گفتی" بستنی رو " ...(بیا حالا بچه بزرگ کن، مامانش رو به ی بستنی فروخت) بستنی گفتن شما همانا و دل، دلتنگ ما هم که منتظر تلنگر بود همانا و الانم با همه دلتنگیم دارم برات می نویسم ...
20 فروردين 1391

این روزای پسر خوشگل مامان

سلام عسل خوشگلم حال و احوال پسر مامان چطوره؛ دماغ مبارک چاقه؟؟اوضاع بر وفق مراد هست؟؟؟ الان 3 سال و 12 روز و 3 ساعت و 24 دقیقهء که ما ی دل مهربون کنارمون داریم... عزیزم چند دقیقه پیش یک عالمه برات تایپ کرده بودم و از اونجایی که خیلی بلایی و همه کار ازت بر می یاد هر چی نوشته بودم رو دود کردی فرستادی هوا... این روزا یاد گرفتی همهء دانلودای آپارات رو روی کامپیوتر می یاری و می شینی نگاه می کنی ، چشم چشم دو ابرو و مستر بین رو خیلی روست داری . عسلم این روزا داری هر چی بزرگتر می شی شیرین زبون تر میشی و نمی دونی من و بابایی چقدر برات ذوق می زنیم. دیشب برای اولین بار برام ظرف شستی  انقدر تمیز و قشنگ...
15 اسفند 1390

برای عزیزترینم

سلام قند و عسل مامان، چه حال ؟چه احوال؟ شیطنتای گل پسرم چطوره؟ شرارتات برقراره؟ عزیزم این روزا توی اتاقت که می خوابی دلم برای خوابیدن کنارم که وقتی بلند می شم از خواب ببینم تو سرت رو روی شونم گذاشتی و خوابیدی تنگ می شه. شبا توی اتاقت تا خوابت ببره همه دنیا رو جلوی چشمم می یاری و جیگرم رو در می یاری همه کتابات رو که برات باید بخونم غیر اون باید غصه بزبز قندی؛ کدوی قل قله زن، مرغ ماهی خوار و سه تا ماهی رو برات بخونم ولی کاشکی قضیه به اینجا ختم می شد حالا دیگه وقته اینه که قصه های اجق وجق از خودم تعریف کنم، قصه هایی که سر و تهش معلوم نیست . خدا رو شکر فعلا به اینا گیر نمی دی و فقط باید قصه های که حف...
28 آذر 1390
1