جشن آخر سال
سلام رضا جونم
خوبی نفسم
دیروز اولین روز سه ماه تعطیلی شما شروع شد
اونم چقدر شیرین، مامانی و بابا رضا اومدن پیشمون
من و شما خواب بودیم که یک هوو بابایی اومد توی خونه و گفت پاشین مامان اومده
من و شما هم مثل برق پریدیم و من پرسیدم خوب کجان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابایی گفت پشت درد!!!!!!
خلاصه عزیزم دیروز مامانی و بابایی پیشمون بودن و جای نازنین حسابی خالی بود
اما از روز جشنت برات بگم که انقده خوش گذشت که نگو
اجرای شما توی میوه ها نک بود و انقده قشنگ لیمو رو معرفی کردی که من مونده بوده شما رو از توی دوربین نیگاه کنم یا با چشم غیر مسلح
فدات بشم که شعر "دعا برای مادر" رو هم مثل شعر "میوه" ات قشنگ خوندی و من حسابی باهات کیف کردم
بعد از مراسم هم لوح های موفقیت 20 سوره رو بهتون دادن و برای من حسابی باعث افتخاره موفقیتت توی حفظ قرآن
می بوسمت و امیدوارم همیشه شاهد موفقیت هات باشم