نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

شمیم ولادت می آید

سلام خوشگل مامان؛ امروز یکشنبه دهم مهر و نزدیک تولد امام رضاست. جمعه شب هفته قبل که طبق معمول مشهد بودیم باهم رفتیم پابوس امام رضا. این هفته مشهد کارهامون زیاد بود و برعکس همیشه که تو رو خونه مامانی می گذاشتیم و می رفتیم تو نخواستی بمونی و با ما اومدی دانشگاه، من و بابایی باید می رفتیم دنبال فارغ تحصیلی مون و تو هم مظلومانه از این اتاق به اون ساختمون و بانک، باهامون می اومدی و توی هوای گرم فقط آب می خواستی، جالب اینجا بود که وقتی ازت پرسیدم که بهتر نبود خونه خاله اکرم یا پیش مامانی می موندی تا انقدر خسته نشی؟ با همون زبون شیرین و دوست داشتنیت گفتی نه بهتر باهاتون اومدم دوست دارم عزیزم ...
17 مهر 1390