نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

برای نایسل عزیزم

1390/12/21 19:58
766 بازدید
اشتراک گذاری

سلام این پست کشیه

از دوست عزیزم نایسل

هر چند اصلی گیرم نیومد اما بازم

شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد

. شما یادتون نمی یاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید 1 ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.

 شما یادتون نمیاد، کیک می خریدیم 15 زار. کاغذ زیرش رو هم می جویدم!

 شما یادتون نمیاد آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!

شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میزاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.

شما یادتون نمیاد ، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی کیف می كرديم..!!!

شما یادتون نمیاد اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا؟

یادتون نمیاد، این چیه این چی چیه؟ کفش نهرین بچه ها, شما هم میخواین؟ بـــــله..

 شما یادتون نمیاد سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شک…ر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

 شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم

 شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !

 شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...

شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی

شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم

 شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

 شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...

 شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه

شما یادتون نمیاد: ستاره آی ستاره پولک ابر پاره، به من بگو وقتی که خواب نبودی بابامو تو ندیدی؟ دیدمش از اونجا رفت اون بالا بالاها رفت بالا پیش خدا رفت خدا که مهربونه پیش بابام میمونه گریه نمیکنم من که شاد نباشه دشمن

 شما یادتون نمیاد چرخفلکی که چرخو فلکش رو میاورد 4 تا جا بیشتر نداشت و با دستمیچرخوندش.

شما یادتون نمیاد چکمه پلاستیکی که مامانا از کفش ملی میخریدند پامون میکردند.

شما یادتون نمیاد…جنازها از ویدئو راحت تر جا به جا می شد!

شما یادتون نمیاد شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.

شما یادتون نمیاد…تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!

شرمنده اونی که باید می بود نشد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (36)

نایسل
21 اسفند 90 20:16
مرسی قربونت برم شد که
نایسل
21 اسفند 90 22:03
فدات شم بازم برای این پستت مرسییی
نایسل
21 اسفند 90 22:33
دلش میاد گل پسرت ؟ من رو شون خیلی حساسم شوخی کردم
نسترن
21 اسفند 90 22:45
سلام مرسی از اینکه هوامو دارید
مامانی درسا
22 اسفند 90 7:54
خیلی زیبا بود مامانی . آفرین . رضای گلمو ببوس


ممنونم عزیزم
امیرمسعود
22 اسفند 90 8:30
دلم گرفت ... یادش بخیر


شرمنده...
مامان محمد جون
22 اسفند 90 16:23
سلام خانمی
عجب پستی بود با اینکه خیلی وقت پیش تو یه سایتی خونده بودمش بازم از دیدن و خوندنش لذت بردم و زیر لب با خوندن هر تیترش خندیدم و گفتم وای واقعا هم یادش بخیر و دلم برا اون موقع ها تنگ شد
مطمئنا چند ساله دیگه که محمد جون و رضا جون بتونن خودشون بخونن شاید بیشتر براشون شبیه جک باشه و کلی بخندن
اما برا ما پر است از خاطره و شیرینی
مرسی که بردیمون به دوران کودکیمون

سلام عزیزم
خواهش می کنم


مناء
22 اسفند 90 16:25
888888888888888888
888888888888888888
______888888
______888888
______888888
______888888
______888888
______888888
888888888888888888
888888888888888888

______8888888888
____888888888888888
__888888822222228888
_88888822222222288888
888888222222222228888822228888
888882222222222222288222222222888
8888822222222222222222222222222288
_8888822222222222222222222222222_88
__88888222222222222222222222222__888
___888822222222222222222222222___888
____8888222222222222222222222____888
_____8888222222222222222222_____888
______8882222222222222222_____8888
_______888822222222222______888888
________8888882222______88888888
_________888888_____888888888
__________88888888888888
___________888888888
____________8888888
_____________88888
______________888
_______________8

888888______888888
888888______888888
888888______888888
888888______888888
888888______888888
888888______888888
_888888____888888
___888888888888

یاد قدیما بخیـــــــــــــــــــــر
همه صاف و بی ریا...
سوختن غمهايت در آتش 4شنبه سورى آرزوى من است،4شنبه سوريت پیشاپیش مبارك



مرسی،ممنونم
نسترن
22 اسفند 90 23:11
کجایی نیستی ؟


مامان ملینا
23 اسفند 90 10:57
بهار را با چهار شنبه سوری
تابستان را با آفتاب سوزانش
پاییز را با رنگهای آتشینش
و زمستان را
با گرما ی دلنشین اجاق ها
میشناسم



نسترن
23 اسفند 90 11:03
ملیحه جون اگه حالت خوب نیست و کمک میخوای بیام بهت کمک کنم
نایسل
23 اسفند 90 11:17
نایسل
23 اسفند 90 11:56
نه بابا اونا با اینکه خیلی هم دارن از ما کشم میرن خسیسم اینقدر
نسترن
23 اسفند 90 12:06
جمعه صبح زود میریم شما جایی نمیرید
نسترن
23 اسفند 90 12:15
دوست جون اینطور نگو من تحویلت نمیگیرم اگه تو که دوست گلمی به فکرت نباشم به فکر کی باشم هاهاها باور کن من دیروز چند باراومدم نبودی اون شب هم دیدم رفتی بقیه اش رو نگفتم با من قهری
نسترن
23 اسفند 90 12:32
اره رفتم کلات به درد نمیخورد تو رفتی؟


مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
23 اسفند 90 13:27
سلام.ماشالله چه پسر نازی.چه صدای شیرین و دلنشینی.قربونت برم.این مامانی قبلا برای ما آدرس نمیذاشت وگرنه تا حالا خورده بودمت.


سلام
لطف کردی عزیزم به ما سر زدی
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
23 اسفند 90 13:43
تا فردا میان.البته من امروز روز آخر کارم بود و هوراااااااااااااااااا
مامان آرشیدا کوچولو
23 اسفند 90 14:43
سلام قربونت برم مگه این الناز میذاره ما کارامون رو انجام بدیم؟؟؟ قربون آقا رضای خوشتیپ برم من مامانش یه عکس توی این آلبوم عشقت هستا سومیه بدون قاب برام بفرستش
نایسل
23 اسفند 90 15:03
راست میگی عزیزز دلم شکر خدا شوهرم هوامو داره علیرضا میدونه من از اونا متنفرم بهم حق میده آخه من هیچ وقت جواب اونا رو نمیدم هر جی میگن من بی احترامی نمیکنم
kنسترن
23 اسفند 90 15:56
واسه رضا از نمایشگاه چی خریدی؟
نسترن
23 اسفند 90 16:05
اره خوندم حتما عزیزم برات جمع میکنم
نسترن
23 اسفند 90 16:06
راستشو بگم هنوز جمه نکردم همه کارا گذاشتم پنجشنبه تازه از این هوا اینقده میترسم
نسترن
23 اسفند 90 16:07
راستی دیدی دیشب تو اخبار بندر نشون داد چقدر شلوغ بود شانس ماست باز امسال تصمیم گرفتیم بریم اونجا همه میان
نسترن
23 اسفند 90 16:08
ملیحه تا حالا کیش رفتی؟من نرفتم قشم رفتم ولی کیش نه
نسترن
23 اسفند 90 16:10
مرسیییییییییییییی عزززززززززیزم اره خوبم مرتب دارم دارو هام رو مصرف میکنم خوب شد این هفته اینطور شدم ببخشید نایس کجاست؟
مامان آرشیدا کوچولو
23 اسفند 90 16:11
آره عسیسسسسس دلم ممنون
نسترن
23 اسفند 90 16:16
نه خصوصی واسش گذاشتم ملیحه شما دکتر ترک زاده رو میشناسی؟



نسترن
23 اسفند 90 16:19
میدونی چی رفتم کیش بخرم قیمتش خوبه؟ اخه من خیلی وقت پیش تعریفش رو خیلی شنیدم والبته زنمعو خودم هم پیشش رفته خیلیه فکر کنم پیره
نسترن
23 اسفند 90 16:27
اینکه راست میگی راستش من اصلا حوصله خرید رو ندارم واسه همین ازت پرسیدم که اگه رفتی یک جا رو بگی من مستقیم برم همونجا نگردم


نسترن
23 اسفند 90 16:35

ولی واست صد در صد صدف میارم


نسترن
23 اسفند 90 16:41
شکست نفسی نفرمایید شما که خونتون ویلایی پولدار هستید نه ما اپارتمان نشین تازه شوهر ما فرهنگی که جیبش سراخ شده بس که عنکبوت گاز زده
نسترن
23 اسفند 90 16:45
البته فکر نمیکنم منم پیدا کنم چون سری پیش که رفتم از این کوچولوها بود حالا میگردم اگه بود حتما میارم اگه نبود خوب نبوده دیگه


نسترن
23 اسفند 90 16:47
ای جانم واقعا چیزی لازم نداری اگه انشالله رفتم برات بگیرم
نسترن
23 اسفند 90 16:48
حال خودت بهتر شده؟رضا چی هنوز سرما خورده است راستی از اون شمع های نمایشگاه گرفتی؟
محيا كوچولو
23 اسفند 90 18:01
ما كه يادمون نمياد ولي خيلي با مزه بود