مسافرت شمال 92/7
سلام پسرم
بعد از مدتی که وبت رو آپ نکردم امروز دست پر اومدم با عکسایی از سفر اخیرمون
گرگان
بندر گز
صید بابا
بازار ماهی فروشا
رضا و شمشیر جومونگش و پشت سرت هم یکی از شیر ماهی های هستش که خریدیم و دارن پاکش می کنن
و باز هم رضا و شمشیرش
و اینکه می شه بری بازار ماهی و دست خالی برگردی
برای همین هم ما خودمون رو خفه کردیم
ولی ناگفته نمونه که تا به امروز بخاطر سرماخوردگی خونوادگیمون تنها یک نوبت ازشون رو مصرف کردیم
جنگل ناهار خوران- گرگان
برای اولین باره که شما رو بردیم با وسایل بازی کنی دلیلش هم خیلی واضحه و اینه که بابایی فوق العاده به مسائل ایمنی اهمیت می ده ولی نمی دونم اینبار چی شد
جنگل گلستان
عزیزم، تقریبا دم دمای غروب بود که رسیدیم آبشار منو بابا هم که خیلی دوست داشتیم آبشارش رو ببینیم دل به دریا زدیم و رفتیم البته باز هم جهت حفظ موارد ایمنی توسط بابا، شما رو با خودمون نبردیم ولی یک کمی که رفتیم جلو من ترسم ور داشته بود که نکنه حیوونی بیاد و لقمه چپمون بکنه خلاصه با کلی سلام و صلوات مسیر رو رفتیم مسیری که جز صدای آب و درختا سکوت مطلق بود و انگار که تا الان هیچ آدمی اینجا نیومده
بدتر هم از همه این بود که نمی دونستیم چقدر باید بریم تا برسیم
ولی بالاخره بعد از تقریبا 5 دقیقه اضطراب کامل به آبشار رسیدیم و بعد از چند تا عکس با سرعت نور برگشتیم که با این صحنه مواجه شدیم:
شما داشتی براش نون پرت می کردی