ی گوشه از کارای پسر بلای من
سلام شازده کوچولوی من:
بالاخره روز مادر رسید،
هوراا
امروز بهت یاد دادم بگی عیدت مبارک تو هم دست و پا شکسته از صبح چند باری بهم گفتی که "عید مبارک".
الان هم نشستی اینجا و داری مثلا غذا می خوری البته معلوم نیست آخرش سر ناهارت چی بیاری.
امروز هم می خوام از بقیه شیرین کاری های مرد کوچکم بگم:
وقتی می گیم که بریم بخوایم،
عزیزم تو خیلی سریع می ری تلویزیون رو خاموش می کنی. وقتی هم که می ریم توی رختخواب می گی "پتو بندازم،، پتو بندازم؟" ، کاری هم نداری ما می گیم آره یا نه تو کار خودت رو می کنی. بعد هم بهمون می گی "شب بخیر" و شروع می کنی به " خام پیش"(این رو از صدا در آوردن از بابایی یاد گرفتی). ضمنا دست من توی دستت و صورت من باید حتما سمت تو باشه و گرنه صدای گریهت بلند
می شه و می گی "بیا پیش من"
اما سلام ت هم جالبِ: هر وقت یادت بیاد بهمون می گی "دستت و بده، دستت و بده" دست که می دیم سلام می کنی و می گی "خوبی؟ خوبی؟" آخرش هم لپ می گری و می گی "گووووگوری، گوووووگوری"
بازی هاییکه تا حالا بلد شدی هم جالب برگزار می شه. نمو نه ش گل یا پوچِکه تو حرفه ای شدی توی البته جیر دادن تا بازی کردن. که این هم تقصیر تو نیست، خون مامانت توی رگهات بیشتر جریان پیدا کرده تا بابایی. شروع شدن بازی بدون مقدمه و فقط با پیدا کردن گل (مثلا کشمش) روی زمین توسط شازده پسر صورت می گیره که میگی " کدوم، کدوم" اگه ما گل رو درست بگیم کدوم دستت هست اون وقت کلافمون می کنی از بس که می گی "کدوم، کدوم" اصلا هم به روی مبارک نمی یاری که گل رو درست گفتیم، اگر هم که اشتباه بگیم با خوشحالی دستت و باز می کنی و دوباره روز از نو و روزی از نو.
از بقیه بازی هایی که یاد گرفتی اینه که چشمای خوشگلت رو با پارچه می بندم و هر چی که دستت می دم رو خوب لمس می کنی و اسمش رو می گی اگر هم اسمش رو بلد نباشی مثل جارو شارژی که وقتی دستت دادم دنبال دکمه power اون گشتی تا روشنش کنی.
یا خیلی راحت وقتی که چشمات بسته است از گوشات برای پیدا کردن ما استفاده می کنی و با هم حسابی بازی می کنیم.
بازی با گل پسرم یکی از قشنگترین لحظه های زندگی من بوده. انشااله تو هم لذت برده باشی.