نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

فدات شم عزیزم

1390/11/3 15:28
574 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی

قربونت بشم امشب می خوام یک کمی قربون صدقهء شیرین زبونی هات بشم که من و بابایی رو کلی ذوق زده می کنی

عزیزم این هم از دایره المعارف شما:

نارندی: نارنگی       پرتگالا: پرتقال        گول دادم: قول دادم

شامپول: شامپو      خوایش می کنم: خواهش می کنم

بادتنک: بادکنک      خانوش: خاموش     کمتم تن: کمکم کن

گار و گار و گار:قار و قار وقار

کیف کردی چقدر خوشگل حرف می زنی!!! من وبابایی که حسابی کیف می کنیم

امشب بابایی از شیطنت های شما می گفت و می گفت که این کار های رضا به من رفته که شرارت هاش زیاده و یک خاطره هم تعریف کرد..

بابایی می گفت که عروسی علی صبوری بوده که من شروع کردم به داد فریاد کشیدن و می گفتم که گوشم درد می کنه انقدر جیغ زدم که اومدیم خونه و من تا پام به خونه رسید خوابیدم...

این هم یک خاطره از بابایی حالا بگو ببینم به بابایی رفتی یا به مامان؟؟

از خودت که می پرسم خوشگلی هات به کی رفته ؟می گی :"به همتون"

الهی بگردمت انقدر که دلت بزرگه

شیرین زبونم چند روز پیش که باهات قهر کرده بودم و شما هم که مثل همیشه داشتی نازم رو می کشیدی یک حرف جدید زدی و گفتی "عاشقتم مامانی" وای مامان جون نمی دونی چقدر قند توی دلم آب رفت و چقدر کیف کردم ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

محيا كوچولو
2 بهمن 90 18:12
واي واي چه شيرين زبون، ماشالله [hr
مامان ملینا
3 بهمن 90 14:06
افرین چقدر شیرین زبون شدی عسل خاله
خاله نسرین
3 بهمن 90 15:37
دلبرکم تولدت مبارک گل سرخ زندگی خاله همیشه شاد باشی


ممنونم خاله جون