عمو جون مهدی و زن عمو جون فاطمه رفتند سر خونه زندگیشون
ببخش که این مدت نتونستم به وبلاگت سر بزنم .
امروز سومین روز مرداد ماه و هفته دیگه مثل امروز باید روزه بگیریم و ماه مبارک شروع میشه.
حال احوال تو هم خوبه، البته این روزا خیلی شر و بلا شدی کنترلت واقعا غیر ممکنه و هر کاری توی مشهد یاد می گیری و هر کاری که تلویزیون یادت می ده با چاشنی خودت ارائه می دی.
کارهای عجیب و غریبت فراونه حتی حرفای عجیب هم می زنی که من و بابایی از حرفات شاخ در میاریم.مثلا چند شب پیش من رضا شده بودم و تو مامانی و قتی بهت می گفتم مامانی، دقیقا مثل خودم می گفتی "جان"،اون شب با بابایی حسابی از دستت کیف کردیم آخرش هم که بهت گفتم آب می خوام " گفتی بگو بابایی بیاره". بابایی هم که کم نیاورد و نرفت که بیاره، بعد بهت گفتم که چراغ رو روشن کن و از روی میز توی آشپزخونه برام آب بیار ،تو هم رفتی و چراغ رو روشن کردی اما وقتی که می رفتی گفتی "خودم آب ماخوام بوخورم" این و گفتی و آب رو خوردی و به من نشون ندادی. البته بابایی برام آب آورد.
یک چیز جالب که تو از دیروز می گی "کتی خانم، شیرزاد ، دکتر افشار هستم" اینا کاراکترهای یک مجموعه طنز هستند که هر شب نگاه می کنیم البته تو مشغول بالا رفتن از سر وکله ما هستی
یا اینکه تهدید خاموش کردن تلویزیون رو می کنی و نمی دونم از کجا که دستت رو روی تصویر خانم شیرزاد هم می زاری و اسمش رو می گی.وقتی هم که آهنگ پایانیش شروع می شه ورجه ورجه می کنی و با خواننده خیلی قشنگ هم آوازی می کنی.
یک چیز جالب دیگه اینکه من چند روزی که می رم شنا و تو رو دو ساعتی تا اینکه بابایی بیاد می برم مهد چند روز پیش که لباس پوشیدم تو فهمیدی که میخوایم بریم و شروع کردی به ناله زدن که "مهد نمی یام، مهد نمی یام"کوتاه هم نمی یومدی.
الان هم گوشی بابایی زنگ زد، تو هم طبق معمول بعد از تموم شدن حرفش گفتی "کی بود؟"
و اما مهمتر از همه، هفته پیش دامادی عمو مهدی بود و تو دومین عروسی زندگیت رو که اولیش دامادی عمو میثم بود رو تجربه کردی، گفتن نداره که تو چقدر اذیت کردی
و آب بازی کردی
و همه لباست رو خیس کردی اما میون همه شرارتهات جالب اینجا بود که تو و نازنین دست هم رو گرفته بودید و دور تا دور باغ قدم میزدید،{هر دو تون هم که لباساتون ست بود (قرمز)}
اما وقتی من خواستم ازتون عکس بگیرم دو تاتون دست هم رو ول کردید و رفتید تا آب بازی کنید. این روزا کار با کنترل تلویزیون رو یاد گرفتی و کنترل ضبط که به تلویزیون هم می خوره رو بر میداری و سر بزنگاه حال ما رو می گیری.
خوب برای ایندفعه دیگه کافیه، خداحافظ کوچولوی مامانی
روز و شب های خوشی داشته باشی عزیزم