حال و هوای انتخابات

سلام عسلم این دو شبه گذشته که توی شهر می رفتیم ی جور دیگه ای شهر شده بود و حال و هوای انتخابات توی شهر خیلی پر رنگ بود.

ستادای انتخاباتی و بفرما گفتنا و تبلیغات، اما شهر از دوره های قبلی تمیزتره و برگه های نامزدها کمتر توی خیابون به چشم می خوره.

دیشب یکی از نامزد ها توی شهر راه افتاده بودو از طرف کارگر به طرف میدون شهید می آومد و یک سری آدم بیکار هم پشتش براش شعار می دادن و همراهیش می کردن که خیلی صحنه^ء مسخره ای بود.

از اتفاقای مهم اینکه دیشب هدیه های نقدی تولدت رو تبدیل به احسنت کردیم و با مشارکت بابایی برای من یک گردنی گرفتید و امشب رفتیم زنجیرش رو کوتاه کردیم.

امروز هم میثم خاله فاطمه کارای خونه رو کرد و وکالت خونه رو تا بعدا که سند بخوره به نام بابایی زدن. فعلا تا بعد از عید قراره خونه رو تحویل بدن.

الان هم که شما کلید کردی که بهت قرص ویتامین ث بدم و چون مخالفت کردم رفتی توی بغل بابا جون و داری خور و پف می کنی البته با چشای باز. الهی بگردمت می گی" تو باهام قهری تو اصلا باهام قهری مامان" فکر کنم داری دغ می کنی مامانی، وای که دلت چقدر کوچولویه تا من رو با دستای کوچولوت بغل نکنی خوابت نمی بره بعید می دونم الانه بغل بابایی خوابت ببره

نه مثل اینکه داری می یای "مامانی بالامم کن"

آخی چی خمیازه ای کشیدی، الان توی بغلمی و دستور می دی که کدوم کلید رو بزنم و کدوم رو نزنم.

دوست دارم عزیزم اندازه تموم دنیا اندازه تموم عشقم

الهی بگردمت می گی پول رو بزن که منظورت حرف ل هستش حالا هم می گی آب رو بزن یعنی پ رو بزنم.

دوست دارم . دستت رو زیر چونت گذاشتی و مونیتور رو نگاه می کنی.

حالا هم دارم بوست می کنم و برام ناز می یاری اگر تا فردا هم بوست کنم تو همین جور ناز می یاری و کیف می کنی باورت نمی شه پسر مامانی

عاشقتم عزیزه دلبندم

عاشقتم خوب من

حالا هم بادکنکای لباست رو نشون می دی و می گی بادشون کن

حالا هم به میز کامپیوتر می زنی و می گی"تق تق تق مامان جون منم آقا رضا برات چایی آوردم". قربونت برم رضا رو خوندی آره هر دو تاش رو خوندی و با دستت نشون می دی

"مامانی دوست دارم مامان جون 3 تا دوست دارم انقده تو و بابایی رو دوست دارم مامان جون جونی ، مامانی بزرگ شدم نمی ترسم؛ مامانی این چیه ؟"