دریا
سلام عسلم
خوبی خوشگل مامانی
اگر گفتی دیروز کجا رفتیم
دیروز رفففففففتیم:
رفتیم :
رفتیم دریا
دیروز یعنی 11 اسفند سه تایی با هم رفتیم دریا، قرار بود که دیروز بابایی ما رو بخاطر مراسم عروسی پسر خاله محمد بره مشهد و ما اونجا بمونیم... اما
اما بابایی گفت که برای کارشناسی یک مورد باید بریم تنگه راه، تنگ راه کجاست؟
ی شهر خیلی خیلی کوچولو بعد از جنگل که بابایی با یکی از همکاراش از تهران قرار گذاشت و اونا اومدن و ما هم رسیدیم سر قرار و بعد از اینکه بابایی کارش تموم شد با رفتیم دریا البته بدون برنامه قبلی و بدون اینکه بدونیم سر از دریا قراره در بیاریم، ولی رضا جون خیلی بهمون خوش گذشت ، چه حرفی آدم بره جاده شمال خوش نگذره؟
ولی بابایی با این سفر کوچولو اما خیلی باحال از گیر اینکه بگیم سال 90 ما رو مسافرت نبردی راحت شد
ولی عزیزم من توی این راه فهمیدم که جناب عال توانایی های زیادی داری می تونی بلاهای زیادی سر جیگر آدم در بیاری میتونی جیگر رو در بیاری، سوراخ کنی، بخوری، کباب کنی و خلاصه پدرش رو در بیاری
البته ما هم مقصر بودیم که خیلی توی ماشین بودیم و تو اذیت شدی، بگردمت تو هم کسی رو نداشتی باهاش بازی کنی حوصلت یک کم سر شد
از کلیدای جالبت اینکه ی پرنده یک اشتباه کرد و روی ماشینی که شما توش بودی خرابکاری کرد و شما هم پوست ما رو کندی از بس گفتی این چیه؟ چرا اینجوری شده؟ چرا بابایی تمیز نمی کنه؟؟؟؟؟
خلاصه...
توی دریا جز سنگ انداختن کار خاصی نکردیم
ولی تو دریا رو خوب دیدی و موقع برگشتن می گفتی بریم دوباره دریا: ما هم می گفتیم نمی شه دریا کثیف بود تو هم می گفتی " خوب بابایی شلنگ برداره دریا رو بشوره"
بابایی قول داده توی اولین فرصت سال آینده یک دور دیگه مفصل بجای کاشان و اصفهان و خلاصه همون شهرای اون ور که خیلی دوسشون داره ببردمون شمال....
امروز هم که با اجازتون رفتیم باغ آقای ساجدی که رود خونه آب خوبی داشت و کلی آب بازی کردیم
از اونجا هم یک میم انگور برای باغچهء حیاط آوردیم
الان هم هر کاریت می کنیم حموم نمیری
دوست دارم