این روزای پسر خوشگل مامان
سلام عسل خوشگلم
حال و احوال پسر مامان چطوره؛ دماغ مبارک چاقه؟؟اوضاع بر وفق مراد هست؟؟؟
الان 3 سال و 12 روز و 3 ساعت و 24 دقیقهء که ما ی دل مهربون کنارمون داریم...
عزیزم چند دقیقه پیش یک عالمه برات تایپ
کرده بودم و از اونجایی که خیلی بلایی و همه کار ازت بر می یاد هر چی نوشته بودم رو دود کردی فرستادی هوا... این روزا یاد گرفتی همهء دانلودای آپارات رو روی کامپیوتر می یاری و می شینی نگاه می کنی ، چشم چشم دو ابرو و مستر بین رو خیلی روست داری .
عسلم این روزا داری هر چی بزرگتر می شی شیرین زبون تر میشی و نمی دونی من و بابایی چقدر برات ذوق می زنیم. دیشب برای اولین بار برام ظرف شستی انقدر تمیز و قشنگ شستی نمی دونی چه کیفی کردم وقتی هم که تموم شد و داشتیم می اومدیم بخوابیم گفتی: "مامانی مرسی که اجازه دادی ظرفا رو بشورم"
آخ جیگرت رو بخورم انقدر مهربونی
امروزم که چند بار پرسیدی "مامانی ظرف نداری بشورم"
الان داری کتاب می خونی کتاب کچل و مچل
چند روزی هم هست که خودت دستشویی می ری و تمام حمام رو آب می کشی خیلی وقت هم که هست که لباسات رو خودت می تونی بپوشی و داره دیگه استقلالت کامل می شه
شیرینم امروز برام میخوندی که " مامانی نفسمی، عشقمی، جیگرمی، مامانی خوشگلی ، طلایی"
من هم که بهت می گفتم عشق من کیه؟ می گفتی " منم من"
طلای مامان کیه؟ می گفتی: منم من"
عزیزم دوست دارم و وقتی شما بهمون می گی "هممممتون رو دوست دارم" و از اون بوسای گنده گنده می کنیمون قند توی دل من و بابایی آب می ره.
به قول بابایی عجب حرفی یاد گرفتی که می گی "همممتون رو دوست دارم" دیگه سوالی باقی نمی گذاری
رضا جونم از دیگه شیرینی هات بگم که دیروز بهت گفتم مامانی شما هم کیک می خوری که شما هم گفتی" چرا نخورم عزیزم"
آخ مامانم من فقط باید تو رو بخورم دیگه
ای طلا، الان هم کلید کردی برات بیسکویت بدم
عزیزم این روزا داری زبان باد می گری کلاسات با مدیریت مامانیه، موفقیتت هم عالی بوده،
چند روز پیش که توی بغلم گرفته بودمت تا از گیرم در نری و بخوابی بجای اینکه بگی ببخشید گفتی"excuse me" میخوابم مامانی" sleep" نمی دونی چقدر فشارت دادم و کیف کردم .tank you و i love u رو می دونی کجا باید بکار ببری و وقتی بهت می گیم kiss بده از اون بوسای آبدارت و گندت حوالهء من و بابا می کنی.
الان هم داری می گی" دوست دارم مامان جون" " مامان جون ... دوست دارم"
داشتم می گفتم finger هات رو می دونی کجات هست و وقتی هم که با هم تفنگ بازی می کنیم به همدیگه می گیم "hand up می دونی باید چیکار کنی،خلاصه زبانت داره با زبون شیرین خودت راه می یفته
عزیز مامان واقعا جیگری و نفس منی
عزیزم شما نه فقط شکری بلکه منافع خودت رو هم می شناسی، امروز من داشتم نماز می خوندم که بابایی اومدو گفت نسکافه خوردید بوی نسکافه می یاد.... منم که دست به چای و نسکافم داغونه فهمیدم بابایی هوس نوشیدنی گرمش کرده..... نمازم که تموم شد بهت گفتم بابای چی می خواد: گفتی "بابایی نسکافه می گه درست کن" .
فک من و بابا رو اوردی پایین با اینکه از اون موضوع گذشته بود ولی هواست برای نسکافه حسابی جمع بود
امروز بهم می گی " مامانی اینجا رو جارو کن خیلی کثیف مردم"
ای جیگرت رو بخورم داری عکس رو صفحهء نی نی وبلاگ رو گو گوری گو گور میکنی
پشت صندلی من نشستی و بهم آویزون شدی می گی" اگر افتادم دیگه رضا نداری"
خوب دیگه عسلم تا بعدا که بیام و از ظرف شستنت عکس بگذارم خیلی دوست دارم و بای
آخ مهربونم دلم نیومد برات ننویسم که الان دوباره صدام زدی و گفتی" مامانی دوست دارم"
ببین چقدر طلایی و عاشق مامانتی یادت باشه دو روزه دیگه نیاد ببینم یاد من و بابایی رو هم نمی کنی وای فکر کنم اون روز من که از غصه دق کنم........................