نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

سال نهنگ ایرانی و اژدهای چینی

1391/1/5 14:51
446 بازدید
اشتراک گذاری

هفت سین

سال 90 هم تموم شد عزیزم

یک سال گذشت و هنوز ما توی بجنوردیم، دوباره بدو بدو از همه عیددیدنی ها گذشتیم و اومدیم به شهر و دیار غربت

عید امسال خیلی کوتاه و مختصر بود و من هم که مریض شدم

شما هم که این دفعه فوق العاده جیگر همه رو در آوردی و هم غذا نمی خوردی و هم اینکه نمی خوابیدی و اینا همه باعث می شد تاب و تحملت کم بشه و حال گیری کنی

از شرارت هاتم عکس گرفتم که حالا بعدا برات می گذارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سمانه مامان پارسا جون
5 فروردین 91 15:55
بهت خوش بگذره رضا جونی


ممنونم عزیزم
مامان ماهان عشـــــــــ❤ــق
9 فروردین 91 1:03
سلام.سال نو مبارک.ببخشید که دیر اومدم.آخه مسافرت و مهمونی رفتن و مهمونی دادن و...
ایشالله سال خوبی رو پیش رو داشته باشین.

ممنونم عزیزم انشاالله خوش گذشته باشه
عمه
11 فروردین 91 12:19
سلام رضا جون
قدر مامان خوبت رو بدون که اینهمه واست وقت میذاره


سلام عمه جون
خوش اومدید صفا اوردید
خبر می دادید گاوی گوسفندی ....
لطف داری عمه جون
عمه
11 فروردین 91 12:28
بعضی جاهای وبلاگ و که خوندم گریه کردم مثه وقتی رضا بیمارستان بودیا وقتی پات تو گچ بود از ته دل نوشته بودی


الهی بگردمت ....
عمه
11 فروردین 91 12:29
سلام رضا جونی
الهی زود بزرگ شی کیف کنی از این همه وقتی که مامانت برات گذاشته


مرسی عمه جونم
مامان محمدرضا
11 فروردین 91 14:03
سلام عزیزم
خوبی؟
سال نو مبارک
آره اونجا رو هم نشون داد بهمون


سلام عزیزم سال نوی شما هم مبارک
پسرخاله مهدی
13 فروردین 91 23:06
سلام رضا جون 13بدر خوش گذشت من تویه این چند روزی که به خانه شما بودیم خیلی به ماخوش گذشت


سلام عزیزم به ما هم خیلی خوش گذشت