نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

سفرنامهء آقا رضا(2)

1391/3/18 10:20
480 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم

ساحل بابلسر

دوباره با عکسای شمالت (15-11 خرداد 91) اومدم

عزیزم این عکس رو یادته

میدون گرگان(برج میلاد)

 زمستونه پارسال از گرگان گرفتم برات حالا توی بهار هم برات ازش یک عکس دیگه گرفتم

حالا ببینیم کی  قسمت می شه دوباره بریم

این هم ساحله بندر ترکمن که مثله برق ازش در رفتیم

بندر ترکمن

عزیزم توی ساری دختر عمویه بابایی زندگی می کنن و ما دو روزی هم رفتیم اونجا و شما با نوها حسابی بازی کردی

ساری

توی حیات ویلا یک چیز جالب دیدم که برات می گذارم

زبان مادر شوهر

زبان مادر شوهر یا آلوئه ورا که خیلی بزرگ شده بود وجلب توجه می کرد

یک درخت هم پایهء آلاچیقشون

آلاچیقه کنار برکه

 بود که می گفتن این تنه قطع شده بوده و برای پایه آلاچیق آوردنش اینجا و بعد از مدتی که توی خاک نبوده و باز دوباره توی خاک رفته شروع به رشد کرده و حالا یک درخت تنومند دیگه شده بود

از اونجا هم رفتیم دریای فرح آباد که مواج بود و شما دلی از آب بازی و شن بازی در آوردی

این هم از ساحله بابلسر

ساحله بابلسر

ساحله بابلسر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان کورش
18 خرداد 91 4:13
عزیزم چه عکسای قشنگی این عکسارو گرفتی جوش به دلمون کنی تنهایی رفتی شمال


مرسی گلم
نه با مامان و بابام رفتیم
مامان محمد جون
18 خرداد 91 13:12
سلام خانمی
با دیدن این عکسایه قشنگ منم هوس دریا کردم
امیدوارم همیشه شاد باشین و از لحظه لحظه زندگیتون لذت ببرین

یزی نمونده شما هم حتما همین روزا می ریددد
مرسی گلم