سفرنامهء آقا رضا(2)
سلام پسرم
دوباره با عکسای شمالت (15-11 خرداد 91) اومدم
عزیزم این عکس رو یادته
زمستونه پارسال از گرگان گرفتم برات حالا توی بهار هم برات ازش یک عکس دیگه گرفتم
حالا ببینیم کی قسمت می شه دوباره بریم
این هم ساحله بندر ترکمن که مثله برق ازش در رفتیم
عزیزم توی ساری دختر عمویه بابایی زندگی می کنن و ما دو روزی هم رفتیم اونجا و شما با نوها حسابی بازی کردی
توی حیات ویلا یک چیز جالب دیدم که برات می گذارم
زبان مادر شوهر یا آلوئه ورا که خیلی بزرگ شده بود وجلب توجه می کرد
یک درخت هم پایهء آلاچیقشون
بود که می گفتن این تنه قطع شده بوده و برای پایه آلاچیق آوردنش اینجا و بعد از مدتی که توی خاک نبوده و باز دوباره توی خاک رفته شروع به رشد کرده و حالا یک درخت تنومند دیگه شده بود
از اونجا هم رفتیم دریای فرح آباد که مواج بود و شما دلی از آب بازی و شن بازی در آوردی
این هم از ساحله بابلسر