نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

بازی گوشی های در دونهء ما

1390/3/1 14:17
363 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم،

 الان که برای تو می نویسم، خواب هستی

niniweblog.com

البته خوابیدنت با زحمت زیادی بود و درد ناک،niniweblog.com

چون دمپایی بزرگتر از پاهای کوچولوت پوشیده بودی و برای همین افتادی و سرت به صندلی خورد و پیشانیت سیاه شد.

از این حرفا گذشته، یکی دو روز پیش رفتیم پارک دانشجو،niniweblog.com

تو حسابی بازی کردی، نمی دونی وقتی می ری پارک و به قول خودت "سرسره " چقدر ذوق می زنیniniweblog.com

انقدر خوشحالی که سر و صدات توجه همه رو به خودش جلب می کنه. این هم یکی از اون وقتهاست که من و بابا یی حسابی با دور دونمون کیف می کنیم، اون روز اولین

بستنی قیفی

زندگیت رو هم نوش جون کردی، هر چند که قبلش هم بستنی خورده بودی اما از بستنی قیفی نگذشتی.

 

niniweblog.com

 

راستی حواست جمع باشه که سه شنبه همین هفته روز مادر هستش جون ما امسال دیگه از گیرش در نرو و احوال من رو بپرس. من همین جا اعتراف می کنم که من از اون مامانایی نیستم که بگم پسرم راضی به زحمتت نبودم چرا اینقدربه خودت زحمت دادی پس از همین الان برای سال بعد فکرات رو بکن که روز مادر عقب نیفتی. 

 niniweblog.com

 

 

niniweblog.comیک چیز دیگه هم اینکه روزی که خانم مرتضویان اومده بود اینجا با محمد کوچولو که یک سال از تو کوچیکتر هستش، از تو توی وبلاگ محمد جون چیزایی نوشته که من هم همین الن دیدم و عین اونا رو برات کپی می کنم تا ببینی همچین پسر ماهی نبودی و چه بلاهای سر محمد کوچولو آوردی و خودت، خودت رو قضاوت کنی؟؟؟؟؟؟niniweblog.com

←←←←مامانی دیروز تصمیم گرفت گل پسرش و که خیلی بهونه بیرون رفتن می گرفت ببره خونه یکی از دوستاش برا همین من و تو باهم دیروز رفتیم خونه خاله جون ملیحه که یه پسر خوشگل ٢ ساله داره تا تو هم با رضا جون بازی کنی ,

 

فکر کنم برا دو تایی مون روز خوبی بود ,مخصوصا برا تو که یکم تجربه های جدید کسب کردی

از جمله

 

اگه کسی بهت اسباب بازی نداد یا ازت گرفت هی گریه نکنی یاد بگیری خودت مشکلت و حل کنی

 

دوم اینکه اگه کسی مثل رضا جون هر از گاهی احوالتو پرسید و دستی به سر و روت کشید از خودت دفاع کنی

 

و سوم اینکه آستانه تحملت و ببر ی بالاتر

 

عزیزم دیروز روز خوبی برا هردومون بود و دست خاله جون درد نکنه که باعث شد به دو تایی مون خوش بگذره,راستی دیروز برا رضا هم یه وب تو نی نی وبلاگ ساختیم ,امیدوارم مامانش از قشنگییای زندگیش بنویسه

 

 اگه تو و رضا باهم بیشتر کنار بیاین ایشاله با خاله جون سعی میکنیم بیشتر ببریمتون بیرون تا هم تنوعی برا شما باشه هم خودمون یکمی از هوای بهار بیشتر بهره ببریم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)