نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

دوباره قصه خواب آقا رضا

1391/3/8 18:52
551 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

خوبی گلم

دیشب که خیلی حالت گرفته شد تا خوابیدی

دیشب مثل تموم شبا نمی خواستی بری توی اتاقت و خلاصه ما رو بوس کردی و با لبای اویزون رفتی توی اتاقت و هر چی بهت گفتیم چراغ اتاق ما رو خاموش کن می گفتی این چراغ خوابتونه نباید خانوشش کنم

ولی بالاخره لطفت شامل حالمون شد و خاموشش کردی و رفتی

من و بابایی هم شاد و خرم خوابیدیم که دوباره در اتاقت باز شد و اومدی بیرون و در اتاق ما رو هم باز کردی و چند باری صدام زدی و منم توجهی بهت نکردم تا شاید دوباره برگردی و صدام که می کردی می گفتی مامانی پشتم می خواره و وقتی مطمئن شدی ما خوابیدیم اومدی آروم کنارم دراز کشیدی و اونجا بود که دیدم نه بابا شما داری ما رو هم درس می دی که بهت گفتم اینجایی مامانی که ....گفتی :پشتم می خواره

برات خواروندمش گفتم برو مامان توی اتاقت

گفتی که نمی خوام برم

منم نامردی نکردم و بهت هشدار دادم اگه نری دست و پات رو محکم می گیرم

بهم گفتی:خوب بگیر

دست و پات رو گرفتم و شما هم خودت رو مثل چوب سفت نگه داشتی و نه تکون می خوردی و نه صدات در می اومد

دیدم نه بابا کم نمی یاری

گفتم که اگه نری دستم رو توی بینیت می کنم(آخه بینیت نقطه استراتژیکته که اصلا نباید بهش نزدیک شد) باز زدی به در بی خیالی و گفتی بکن

دیدم نه بابا این شازده قصدش اینکه امشب رو پیش ما بخوابه و گفتم دستم رو پس توی گوشت می کنم

تا دستم رفت توی گوشت گفتی ول کن مامان جون می رم می رم توی اتاقم ولم کن

ولت کردم و دوتا پا داشتی دو تای دیگه هم قرض گرفتی و د فرار بوس راه دور رو فرستادی و مثل همیشه بهمون گفتی که دوستون دارم و در اتاقمون رو بستی و رفتی خوابیدی

یک نیم ساعتی گذشت اومدم ببینم چی به چیه که دیدم استخرت رو اوردی جلوی در اتاق ما و توش یک متکا و یک پتو گذاشتی و در اتاقت هم بسته است و درت رو باز کردم که بیام روت پتوت رو بندازم دیدم خودت روتختیت رو انداختی روت و مثل همیشه ناز و خوشگل خوابیدی

اما چه فایده که بعد از اینهمه تلاش بابایی گفت: دم دمای صبح رفتم تا به رضا سر بزنم دیدم نیست هر جا رو گشتم پیداش نکردم که اومدم دیدم اومده توی بغلت خوابیده.....افسوس

الانه هم داری تموم داشته هات رو خرج می کنی تا منو از روی صندلی جابجا کنی...

دوست دارمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

نسترن
7 خرداد 91 17:51
حسابی خسته نباشی چه مکافاتی این جدا کردن جا


نگو و نپرس
مامان ملینا
8 خرداد 91 11:56
سلام مامان رضا پس کجایی دوست جون نیستی؟ بهمون سر بزن دیگه
نسترن
8 خرداد 91 13:51
سلام خوبی خوشی ؟ کی بریم بیرون


هر وقت تو می گی...
نایسل
8 خرداد 91 15:26
ای بابا عزیزززز دلممممم درست میشه
نایسل
8 خرداد 91 15:27
یعنی معلوم نیست من کی درسم تموم بشه

کارنامت که اینو نشون می ده
نایسل
8 خرداد 91 17:20
ببخشید میخای دوباره بزارمش
نایسل
8 خرداد 91 17:24
خب همش حذف میکنم 17 واحد من میشه 6 درسم حدودا
نایسل
8 خرداد 91 17:28
نه به جون خودم ترم 10 هستم تابستونام هم حساب شده سال 5 هستم این ترم تمومه تا مهر قول میدم
نایسل
8 خرداد 91 17:30
70/13 خوبه دیگه نزیدک 14 ات این ترم 14 ش میکنم
نایسل
8 خرداد 91 17:33
ملیحه جونی من برم دیگه فردا امتحان دارم برم بخونم به امید پاس شدن
بهـــــــــــــار
8 خرداد 91 17:42
سلام عزیزممممممممم چه تفاهمی چون منم داشتم میومدم پیشتون الهی چه پسملی عجب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ چه تلاش باحالی میکنه این رضا جونمون


تلاش نگووووو
همین الانه توی اتاق ما چترش رو پهن کرده از ساعت 2 اومده هنوز نخوابیده
تازه داره واسه بابایش غصه می گه
بهـــــــــــــار
8 خرداد 91 17:46
چشم الان نیگاه میکنم


قربونت
بهـــــــــــــار
8 خرداد 91 17:48
کامل نیست عزیزم کتاب من 19 فصله اگه کاملشو گیر اوردی به منم بگو که به دوستام بگم استفاده کنن

چشمممم
ولی بعید می دونم باشه
بهـــــــــــــار
8 خرداد 91 17:57
چی بگم عزیزم ؟؟؟؟؟ حالا میخونم تا هرجای که گذاشت ببینیم چی میشه اما این کتاب خیلی خوبه من که واقعا خوشحالم که دارمش البته تا همین جاش کافیه باقیش خیلی جالب نیست
بهـــــــــــــار
8 خرداد 91 18:00
وای نگوووووووووووووو من لهجم اصفهانی شده خفن دوس ندارم دوس دارم مثل قبل بی لهجه باشم الان که مدارس تعطیل میشه بهتر میشم وقتی میرم کرمانشاه بازم بی لهجه میشم اما اینجا خیلی جو گیرممممممممممم
بهـــــــــــــار
8 خرداد 91 18:02
بله نیگاه کردم نیاوردش خیلی بامزه ان؟
بهـــــــــــــار
8 خرداد 91 18:03
پس مثل منی بله زنده هستش یه دفعه دلم خواست برم ببینم این شوشو رو راضیمیکنم امشب بریم
بهـــــــــــــار
8 خرداد 91 23:40
میدونی دولت به پاس روز مرد کل هفته آینده رو شب جمعه اعلام کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرده؟؟؟


از این دولت خدمتگذار بعید نیست
محيا كوچولو
9 خرداد 91 0:01
خاله يه كتاب بنويس از اين داستانها
كلي خنديديم


جدا هم که داره برای خودش یک کتاب می شه
مامان الینا
9 خرداد 91 9:31
الهی بگردم یه جوری شدم اینو خوندم بعضی موقعها بچه ها آغوش مادر و خیلی دوست دارن و آرامش میگیرن و همین آرامش باعث میشه خوب بخوابن آدم میمونه چطور رفتار کنه
خوش سیما
9 خرداد 91 15:06
سلام و ممنون از حضور گرمتون در وبلاگ من. باعث افتخار منه که خواننده های فهمیمی مانند شما داشته باشم. از پروردگار بزرگ میخوام که شما خانواده محترم و اقای رضای گل رو تو سایه توجهات خودش به سلامت حفط کنه. در صورت داشتن آدرس با افتخار از بین 26 میلیون بازدید کننده خوب وبلاگم شما رو لینکتون می کنم.