نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

اوله مهره

1391/7/18 13:56
519 بازدید
اشتراک گذاری

یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علف هاش
خوب اگه خوب، بد اگه بد، مرده دل های آدماش

دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی می تونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه

یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما

سلام عزیزم

خوبی مامانی؟

اوضاع روبراهه؟

امروز اوله مهره روزی که تا چند ساله دیگه باید بری مدرسه و اونجا برای آیندت تلاش کنی

آینده ای که برای شما قطعا سخت تر خواهد بود و تلاش شما برای بهتر و درست زندگی کردن باید بیشتر باشه

روزه اول مهر برای همه یک عالمه خاطره داره

ولی برای من زیاد چیزی توی خاطرم نمی یاد تا برات تعریف کنم

ولی چیزی که الانه توی ذهنمه از تقلبهای اون موقهء

وای که اگه برات تعریف کنم این مامانت چه ها نمی کرد و نمی کنه سرت صوت می کشه و فردا بهم می گی خودت هم که این کاره بودی مامانی

ولی رضا جون باور کن تقلب هر چند هم که شیرین باشه ولی اگه هم لو بری چیزی از اون شیرینی نمی مونه،مثله مامانت که یک بار پیش بابایی دستش لو رفت و کاغذی که توش نوشته بود رو بابایی دید

آی رضا خیلی خجالت کشیدم، اخه می بینی که بابایی توی این وادیا نیست و وقتی دید برگمو و منم کم نیاوردم بهش پیشنهاد تقلب رو برای درسای خودش دادم

ولی رضا خوب اون روز آبروم رفت که رفت

یادش بخیر یک روز هم سر جلسه امتحان بیوفیزیک بودم که دو تا استادام اومدن روی سرم و از نحوهء طراحی سوالا پرسیدن؟؟ "وای رضا الانه هم که دارم برات می نویسم توی دلم شور افتاده" منم که چون میان ترمم رو نمره گرفته بودم و استادمون فک می کرد چیزی بارمه، جواب دادم و این در حالی بود که دو تا از برگه هایی که برای تقلب برده بودم همونجا روی میز وسط برگه های سوال و برگه های جوابمون بود و فقط شانس اوردم که چون میزی که روش نشسته بودم بزرگ بود و من برگه ها رو  روی میز پهن کرده بودم  اساتید محترم متوجه نشدن "یا شاید هم شدن و به روی خودشون نیاوردن" خلاصه رضا من با کلی استرس نه از اینکه تقلبم لو بره از اینکه جلو استادم ضایع بشم ، تا ته امتحان نفسم بالا نمی یومد

آخرش هم نمره خوبی ازش نگرفتم و با 15 پاسش کردم

 یک دفعه دیگه هم که داشتیم کل بچه ها توی آژمایشگاه تقلب می کردیم  استادمون ولمون کرد و گفت هر کار می خواین بکنید از پس شماها که بر نمی یام

رضا جونم نمی دونی چه امتحانی دادیم کل کلاس نمرهء 18 و 19 گرفتیم ولی هیف که یک واحدی بود و زیاد توی معدلمون تاثیر نداشت

یاد استاد خواجه بخیر که بچه های گروه ما هر چه داشتن"البته چیز زیادی هم نداشتن" از این استاد پر خیر و برکت بود

عزیزم اینا رو گفتم که یک وقت مثله مامانی نشی و همش به بابایی بری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)