نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

تب

1391/3/9 11:17
606 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلم

دیشب یک هو تب کردی و بهت استامینوفن دادم

چند باری تا صبح اومدم اتاقت و چکت کردم که نکنه پسر مامان توی خواب حالش بد بشه

دوباره سر صبح با صدای بابایی که می گفت رضا تبش اومده بالا بیدار شدم و بهت دارو دادم که پایین نیومد پاشویت کردم که بگردمت خودت هم کمک می کردی و از صدای شر شر آب که از توی دستم می ریخت توی لگن آب خوشت می یومد

یک 45 دقیقه ای گذشت تا تبت پایین اومد

قربونت بشم عسلم که انقده مهربونی و برام می خندیدی

انقده تبت بالا بود و از بدنت آتیش در می یومد که حتی دلم نمی یومد برم دماسنج رو بگذارم و ببینم تبت چقده

فدات شم دیشب با حالی که داشتی و روزش نخوابیدی بازم دلت نمی یومد بری توی اتاقت بخوابی،یک بار برای بوس کردنمون اومد و یک دفعه هم به بهانه اینکه میگفتی بهتون دست ندادم

بگردمت بهمون خدانگهدار می گفتی و بوس راه دور می فرستادی و در اتاق ما و خودتم می بستی و می رفتی و هر بار هم که می یومدی روز از نو روزی از نو

جیگرم برای ساعت 12 وقت دکتر گرفتم از دکتر باطبی تا بریم ببینیم این تب یک هویی شما از کجا اومده و چیکار باید بکنیم

دوست دارم عزیزم انشاالله زود زود زود خوب بشی و دردت رو هیچ وقت من نبینم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خوش سیما
9 خرداد 91 15:23
لینک شدید با افتخار
نایسل
9 خرداد 91 16:11
چرا تب کرده عزیز دلم ؟


دکتر می گه سرما خورده
مامان کورش
10 خرداد 91 10:45
رضا جون نبینم تب کنی .انشالله زود زود خوب بشی


مرسی گلم
مرسی
خوش سیما
12 خرداد 91 20:06
40