نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

سفر کاشان 20-12 تیر ماه 91 (6)دیداری کوتاه

1391/4/26 12:58
397 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

 این پست مخصوصه یک دوست دوست داشتنیه که وب شما باعث آشنایی ما شد

بله عزیزم این پست رو برای دوست عزیزم منا و پسر خوشگل و همسرشون می گذارم

عزیزم روزی که از باغ فین برگشتیم با مامان کوروش جون قرار گذاشتیم تا همدیگه رو ببینیم

جریان از این قرار بودکه ما با آدرسی که به هم پشت تلفن داده بودیم فهمیده بودیم فقط چند تا خونه با هم فاصله داریم و هر دو نزدیک مسجد الحسین کاشون هستیم این شد که هر دو تا مون بی قراره دیدن هم بودیم و بالاخره هم رو دیدیم

لحظه ای که هیچ وقت فراموشش نمی کنم

وای باورت نمی شه رضا جون هیف که منا دعوتم رو قبول نکرد و نیومد توی خونه تا یک دله سیر هم رو ببینیم

ولی باز هم توی همون دقایق کوتاه لذت آشنایی بیشتر بهمون دست داد

کوروش از عکساش خیلی خوش قیافه تر و ناز تره و فداش بشم که بغله من نمی یومد اگه یک کم دیگه هم رو می دیدیم من کوروش رو قورت می دادم

منا هم از اونی که من توی ذهنم درست کرده بودم فوق العاده تر بود و دوست داشتنی تر

امیدوارم یک روزی بشه که شما دو تا هم با هم بیشتر آشنا بشید

از جناب محمد حسینی هم تشکر ویژه دارم که اسباب این دیدار رو برای ما فراهم کرد

توی ادامه پست وبلاگ کوروش رو برات می گذارمhttp://kourosh2011.niniweblog.com/

 

عزیزدلم کورش جونم یک اتفاق جالب و زیبا افتاده که هیچ وقت فکرش نمیکردم امروز متوجه شدم دنیا خیلی کوچیک من به واسطه وبلاگ شما با یکی از مامان نی نی ها دوست شدم که همون وبلاگ رضا جونی باشه  وبا هم چت میکردیم که متوجه شدم با بابای رضا همشهری هستیم . اون هفته که چت کردیم مامان رضا جون گفت قرار دوشنبه بیان کاشان من که خیلی خوشحال شدم وقتی رسیدن با هم تلفنی صحبت کردیم ولی متاسفانه من تا پنچ شنبه برنامه ام پر بود پنچشنبه هم اون نمیتونست دیگه جمعه ظهر طاقت نیاوردم زنگ زدم ادرس خونشون بگیرم برم ببینمش  چون عصری دیگه نمیتونستم وقتی ادرس داد حدس بزن چی شد باور نمیکردم یک کوچه با هم فرق داشتیم  فکرش بکن وقتی با هم دوست شدیم فکر نمیکردم به این زودی بیاد کاشان حالا که اومده یک کوچه فرق ما هستش منم رفت لب خونشون وای عزیزم من فکر میکردم خیلی مهربون ولی یک چیزی بالاتر از مهربون  بود ولی حیف رضا جون خواب بود ونتونستم گل پسرمون از نزدیک ببینم از همین جا هزارتا بوسش میکنم دلم میخواست ساعتها پیشش بشینم وبا هاش صحبت کنم ولی بی موقع بود امیدوارم به زودی دوباره ببینمش تا دوشنبه هستش

ني ني شكلك

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان کورش
26 تیر 91 3:43
سلام عزیزدلم بازم منم خجالت دادی ممنون که پست کورش تو وب رضا جون گذاشتی باعث افتخار من به نظرو من با بهترین مامان دنیا دوست شدم تو فوق العاده هستی از همین جا رضا جون با خودت می بوسممممممممممم


فدات بشم چرا اینقده منو خجالت می دی عزیزم
خوبی از خودته وگر نه من اینقدا هم .......قابله شما رو نداشت این یک کوچولو کاری بود که می تونستم برای شما انجام بدم
>راستی دیگه قرار نیست بیاین مشهد؟؟؟؟؟
دوستون دارم
بی صبرانه منتظر دیدار مجدون هستم