نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

خاطرات درهم ورهم

1390/9/30 13:17
623 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلی، پرنس خوشگل مامانی، الهی مامان فدای اون نفسات بشه.

عسلی همچین خوشگل و بدون سر و صدا پای سیستم توی بغلم خوابت برد که دلم می خواست فشارت بدم و درسته بخورمت.

الهی قربونت بشم که از وقتی اومدی حسابی خودت رو توی دل من وبابایی جا کردی انقدر که نفسمون به نفس تو بنده و دلمون به شیرین زیونی هات خوش

پسر کوچولوی من یک کم از شیرین زبونی ها برات بگم تا بزرگ که شدی ببینی پسر من شیرین زبون تره یا پسر خودت؟!!!

جیگر جیگری میخوام از حرفای رکیکت وقتی عصبانی می شی بگم که اخم می کنی و می گی:" نمی خوام ، پر رو، اذیتم می کنی، دیگه باهات دوست نمی شم، دیگه دوسم نباش، اه"

وقتی هم که آشتی می خوای بکنی می گی:" دیده اذیت نمی کنم،باهام دوس باش، دوسم داشته باش ، برام بخند، بوسم کن، بالامم کن"

انقدر شیریش زبونی که فقط باید گازت کند و وقتی که ازت می پرسم گازت بکنم میگی:" نه اجازه نمیدم بهت ،گازم نکن دیده، اه"

اگر هم بخای کاری بکنی که می دونی من اجازه نمی دم می گی :" اجازه می دی، فقط یک کوچولو"

الهی همیشه زنده باشی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان محمد جون
19 آذر 90 22:54
سلام دوست خوبم
بعد از یه غیبت طولانی بالاخره دست پر برگشتی ,امیدوارم دوباره از خاطرات رضا جون اما این بار با فاصله زمانی کمتر برامون بنویسی,یه تبریک ویژه اونم به خاطر جدا شدن آقا رضا گل از مامانی و بابایی برای خواب,موفق باشین


سلام عزیزم. آره بالاخره با صحبت باهات دلم گرم شد که حتما رضا رو جداکنم.
مامان ملینا
20 آذر 90 13:44
سلام شیرین زبون .الهی قربونت برم که برا مامان شیرین زبونی می کنی .مواظب خودت باش.می بوسمت