نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

ی یلدای دیگه هم تموم شد

1390/10/3 14:15
568 بازدید
اشتراک گذاری

یلدای سوم

شیطون طلای مامان سلام

عزیزم ی شب یلدایهندونه رو بیار قاچ کنم دیگه هم گذشت.

امسال شب یلدا رو رفتیم مشهد از سال 86 تا حالا هر سال شب یلدامون رو سه نفری با شما می گذروندیم. یک سال تو رو باردار بودم و دو سال بعد رو توی بغلمون بودی.

این هم عکسای موقع رفتن توی مسجد قوچان:

امسال بجای یک شب، دو تا شب چله داشتیم هم خونه بابا حاجی هم خونه بابا رضا که هر دو شب به هر سه مون خیلی خوش گذشت.

هر سال خونه بابا حاجی خاله ها می اومدن اما امسال فقط خاله عفت و دایی بود که تو حسابی با مهدی و مهسا و سارا و الهه بازی کردی. این هم عکساش:

شب چله90

 

جیگر عمه

سور و ساطمون کرسی هم داشت که یادم شد ازش عکس بگیرم

فرداش هم که شب بعد چله بود، شب چلگی رو خونه بابا رضا بودیم و بازم مثل دیشبش حسابی کیف کردی.

قربونت بشم عسلی تو انقدر توی مشهد کیف می کنی که دلمون نمی یاد بیاریمت توی غربت.

 

رضا جونی و عمو مهدی 

این هم آخر و عاقبت عمو مهدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)