نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

و اما عکسهای جا مونده

عزیزم سلام خوبی مامان توی این یک ساله انقده سرمون شلوغ بود که وقت آپ کردن وبت رو نداشتم ولی بعضی وقتا عکس از شیطنت های شما می گرفتم امروز اومدم اونا رو برات بگذارم اما این عکسای پایین دو روزه آخر ماه صفر هستش که خاله این در روز رو هیئت داره و ما کلا یک سه شبی خونۀ خاله می مونیم و شما تا تونستی توی این چند شب دلی از بازی با این آپاچی ها در آوردی و تا دلت هم بخواد دل منو لرزوندی         این هم از حلوا برای مراسم امام رضا (ع)            و اما آقای طباطبایی که نائب من بود برای عقد من و بابایی   این هم تولد بابایی که باور...
21 اسفند 1392

حضرت ولی عصر (عج)

در عصر حکومت رضاشاه یکی از علمای ربانی مشهد، مرحوم آیت الله سید باقر سیستانی، سعی بسیار داشت تا به محضر مبارک امام زمان حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) شرفیاب گردد. او برای رسیدن به این سعادت بزرگ، تصمیم گرفت چهل جمعه در مسجدی از مساجد زیارت عاشورا بخواند، او به این تصمیم عمل کرد و هر جمعه به قرائت زیارت عاشورا به طور کامل ادامه داد به نحوی که او خود می گوید: در یکی از جمعه های آخر که در یکی از مساجد مشغول زیارت عاشورا بودم، ناگاه شعاع نوری را که از خانه ای در نزدیک آن مسجد دیده می شد، مشاهده کردم، حالت معنوی عجیبی پیدا کردم. از جا برخاستم و به دنبال آن نور رفتم، خود را نزدیک آن خانه رساندم، دیدم نور عجیبی از داخل آن خانه می...
20 اسفند 1392

تولد پنج سالگی

سلام عزیزم خوبی خوشگلم امروز اولین روزه شش سالگیت مبارک امسال مثله همۀ سالای قبل برات تولد گرفتیم اما با یک رنگ و بوی متفاوت تولدت توی مهد برگذار شد و با دوستات رفتی پارک پاندا  ظهر هم طبق معمول همیشه که تولد یکی از ماهاست ناهار مفصلی درست کردم که یادم شد عکس بگیرم و شب هم یک جشن کوچولوی سه نفره             ...
20 اسفند 1392

آخر هفته با مهمونامون

سلام عزیزم خوبی گلم این روزا کمتر وقت دارم برات بنویسم و این رفت و آمد هامون به مشهد تمام وقت و برنامه های منو به هم ریخته، از یکشنبه تا پنج شنبه مشهدیم و شما از کلاسات هم عقب افتادی تقریبا پیش دبستانی برات تبدیل به محل بازی شده و از هر سوره ای چند تا آیه رو یاد گرفتی و  متاسفانه وقتی منم بهت یاد می دم زیاد همکاری نمی کنی اما این هفته مشهد نرفتیم و روزه چهار شنبه عمه و مامانی اومدن خونمون و امروز رفتن و توی این یکی دو روزه شما کلی بهت خوش گذشت و به همراه مهمونامون رفتیم تعزیه خوانی که روز آخرش بود و از اونجا هم رفتیم تا برای مامانی به مناسبت تولدشون گوشی بگیریم که به پیشنهاد من چون هم هوا خیلی سرد بود و هم شما...
1 آذر 1392