نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

بدون عنوان

سلام عسلم خوبی عزیزم امسال پنجمین ماه رمضونیه که شما رو داریم و افطار رو با شماییم و سحر ها هم من و بابایی دائما در حال مراعات کردن شما که از خواب ناز بلند نشی و بد خواب نشی امسال از اولش تصمیم گرفتم شما با واژه روزه آشنا نشی، میدونی چرا؟؟ آخه پارسال که فهمیده بودی روزه چیه و توش نباید چیزی بخورن شما هم روزه می گرفتی و هر کاریت می کردم غذا نمی خوردی و می گفتی منم روزه ام با شما افطار می کنم حالا امسال هر وقت چیزی داری می خوری و طبق معمول به منم تعارف می کنی مجبورم هر دفعه با یک برنامه ای ازت عذر خواهی کنم و تشکر بگم که نگهدار بعدا می خورم یا اگه چیزی می خریم و می گم بگذار شب بخوریم می گی خوب چرا الانه نمی خوریم ...
1 مرداد 1392

کاشان 92

رامسر این هم یک کوچولو از شیطنت های شما سه تا وروجک که از در رو دیوار بالا می رفتین   نمک آبرود نمک آبرود این هم توی تله کابین که من فک می کردم شما اون بالا بترسی اما ترس چی بود دوربین رو از من گرفته بودی و از من و بابایی تند تند عکس می گرفتی بالا هم که چون مه بود و حسابی بارون گرفته بود خیلی خوش گذشت نمک آبرود گل درخت زیبای ازگیل مسیر تهران - چالوس اما کاشان که ازت هیچی عکس نگرفتم دلیلش هم این بود که بابایی رفت کرمان ماموریت و هیچ جا نرفتیم و از اونجا که کاشان عروسی دختر عموی بابایی با پسر عمه بابا بود یخچال عروس همه وقتم رو گرفت و نتی...
16 تير 1392

کاشان 92

سلام پسرم خوبی؟ خوش گذشت؟ سفر کاشان رو می گم اگه از من می پرسی که می گم، بلللله حسابی هم بهت خوش گذشت بابا که همین الان داره ازت می پرسه مسافرت خوش گذشت؟ می گی:آره بابا می پرسه کجاش خوش گذشت. می گی هم شمال هم دریا هم کاشون بابا می پرسه اگه بخوایم دوباره بریم کجا بریم می گی: بریم دریا، همون جایی که من ماهی می خواستم (بندر انزلی) دو هفته پر پیمون با دو تا وروجک مثله خودت خوش که چه عرض کنم...... بله عزیزم از سی خرداد تا 12 تیر با مامانی و بابایی ودو تا عمه ها  رفتیم شمال و از اونجا کاشان. این هم چکیده عکسای این سفر که به مرور برات می گذارم   الهی...
12 تير 1392

شیرینیهای شیرین ترین پسر دنیا

سلام پسرم خوبی مامانی وای که چقدر دلم برای نوشتن توی وبت تنگ شده بود توی این مدت تولد دو سالگی وبت گذشت ولی من نتونستم برات مطلب بگذارم ولی همین الان بهت تبریک می گم عزیزم عزیزم هر روز داری بزرگ می شی و با شیرین زبونی هات کلی کیف میکنم امروز اومدم از این شیرینی ها برات بگم البته چند تایی که حضور دهن دارم رو برات می نویسم تا بینی پسر من شیرین تره یا پسر خودت دو هفته پیش من سرماخوردگی بدی شدم و مجبور شدم تا آمپول بزنم، شما هم برای اینکه من تنها نباشم منو همراهی کردی توی اتاق تزریقات، اول که رفتیم گفتی: مامانی یادته قبلا ها اومدیم اینجا شما روی این تخت آمپول زدی بابایی هم اینجا خوابیده بود منم روی این تخت؟...
28 خرداد 1392

و باز شرمی دوباره

سلام پسرم الان مدت دو سال از جنگ داخلی سوریه می گذره و درمدت این دو سال تروریست ها از هیچ اقدامی فرو گذاری نکردن طی این چند روز گذشته خبر تکان دهندهء نبش قبر حجر بن عدی توی خبر گذاری ها پخش شد و خبر بدتر از اون هم اینکه تروریست های شورشی سوریه تهدید کردن با گرفتن دمشق به قبر مطهر حضرت زینب (س) هم رحم نخواهند کرد و این هم از این جماعت بعید نیست و از ملت سوریه که نشستن و به هتک حرمت ضریح حجر بن عدی نگاه کردن تا اونها نبش کنن و بعد عکس یادگاری بگیرن هم بعید نیست که با خونسردی به نظارهء ضریح حضرت زینب(س) بنشینن واقعا بر مظلومیت شیعه باید گریست که نه فقط این شیعه در زمان حیاتش باید ظلم ببینه بلکه بخاطر حقانیت...
16 ارديبهشت 1392