ی گوشه از کارای پسر بلای من
سلام شازده کوچولوی من: بالاخره روز مادر رسید، هوراا امروز بهت یاد دادم بگی عیدت مبارک تو هم دست و پا شکسته از صبح چند باری بهم گفتی که "عید مبارک ". الان هم نشستی اینجا و داری مثلا غذا می خوری البته معلوم نیست آخرش سر ناهارت چی بیاری. امروز هم می خوام از بقیه شیرین کاری های مرد کوچکم بگم: وقتی می گیم که بریم بخوایم، عزیزم تو خیلی سریع می ری تلویزیون رو خاموش می کنی. وقتی هم که می ریم توی رختخواب می گی "پتو بندازم،، پتو بندازم؟ " ، کاری هم نداری ما می گیم آره یا نه تو کار خودت رو می کنی. بعد هم بهمون می گی "شب بخیر" و شروع می کنی به " خام پیش" (این رو از ...
نویسنده :
مامانی رضا جون
17:33