نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

مسافرت شمال 92/7

سلام پسرم بعد از مدتی که وبت رو آپ نکردم امروز دست پر اومدم با عکسایی از سفر اخیرمون گرگان بندر گز صید بابا بازار ماهی فروشا   رضا و شمشیر جومونگش و پشت سرت هم یکی از شیر ماهی های هستش که خریدیم و دارن پاکش می کنن و باز هم رضا و شمشیرش و اینکه می شه بری بازار ماهی و دست خالی برگردی برای همین هم ما خودمون رو خفه کردیم ولی ناگفته نمونه که تا به امروز بخاطر سرماخوردگی خونوادگیمون تنها یک نوبت ازشون رو مصرف کردیم جنگل ناهار خوران...
12 آبان 1392

خاطرات این روزا

سلام رضا جونم الان که دارم برات می نویسم شما از پیش اومدی ناهارخوردی و آروم جلوی تلویزیون خوابیدی این روزا که پیش دبستانی می ری خوابت خیلی خوب شده و انقده خسته ای که سریع خوابت می بره (گو اینکه صبحا هم ساعت 6 بیدار می شی و به بابا می گی زود بریم که الان صف می بیندن من دیر می رسم) ولی توی این مدت که هنوز یک ماه  نشده شما دو بار سرماخوردی و مرتب نتونستی بری عزیزم این روزا سوالای بی جوابت هم زیاد شده مثله خدا رو کی درست کرده؟ ما چه جوری درست شدیم؟ آفریدن یعنی چی؟ شیطون چیه؟ خدا دهن و چشم و ابرو و گوش داره؟ خدا خیلی بزرگه از درختا و اینا هم بزرگتر؟و.... امروز هم پرسیدی که مامانی بچه ها چه جوری درست می شن؟ گفتم خدا ...
29 مهر 1392

سالروز معجزه

امروز مصادف با یک از معجزات پیامبراعظم حضرت محمد صل الله علیه وآله و سلم است.      امروز 27 مهرماه 1392 هجری شمسی برابر با 13 ذی الحجه 1434 هجری قمری است. در شب 14 ذی الحجه واقعه شق القمر به اعجاز پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در مکه رخ داد.[ فیض الاعلام ص 120] برخی نیز قائلند که این واقعه  18 همین ماه به وقوع پیوسته است[وقائع الشهور ص 231]   حکایت شق القمر قریش از آن حضرت خواست تا معجزه ای برای آنها بیاورد، حضرت نیز با انگشت اشاره به ماه کرد، و به قدرت الهی ماه دو نیم شده و باز به هم پیوست. آیه 1 سوره مبارکه قمر نیز به این معجزه اشاره دارد:« اقْتَرَ‌بَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ ا...
27 مهر 1392

عرفه

  عرفه روزي است كه خدا درهاي مغفرت و بخشش و رحمتش را بر روي بندگان خود  مي گشايد. خدايا! كمكم كن تو را به خاطر خودت دوست داشته باشم، نه به خاطر خودم و نه به خاطر ترس از عذاب آخرت. ...
23 مهر 1392

جشن شکوفهء من

سلام پسرم سللام عسل مامان سلام شکوفهء من وای مامانی باورم نمی شه الانه نیستی خونه و رفتی پیش دبستانی باورم نمی شه پسرم اینقده زود مرد شده آره خوشگلم الان شما رفتی سر کلاست توی پیش دبستانی علم و الهدی من دارم برات از اولین روزت که دیروز بود می نویسم قربونت برم که دیروز خیلی زود و بدون غر و غر از خواب بیدار شدی و با ما نشستی سر سفره و شیرت رو خوردی و دیر دیرات می شد که بری حتی بابا که رفت پایین تا ساعت بزنه و ساعت 8 بیاد که ببردمون شما دیگه طاقت نداشتی و می گفتی مامان بیا با هم بریم دیگه دیر می شه البته تنها شما نبودی که انقده هول بودی من از دیشبش خوابم نبرده بود و دائم از خواب می پریدم و می ت...
1 مهر 1392