پازل
پازل سلام عزیزم
چه حال؟چه احوال؟
عزیزم دیروز با هم رفتیم یک پازل بن تن کوچولو خریدیم
خیلی جالب بود که همون دفعه اول جای خیلی ها رو تونستی درست بگی و حالا بعد از دو ، سه بار جای همشون رو درست می گذاری
نمی دونی چقدر من و بابایی از زرنگی گل پسرمون کیف کردیم
حالا مامانی، از دیشب برات بگم که دل من و بابایی از خنده درد گرفته بود
دیشب طبق معمول برای خوابیدن توی اتاق ما دست به دامن بابایی شده بودی و نمی خواستی بری خلاصه بعد از کلی بحث شما روونه اتاقت شدی
یک کم نگذشته بود که بلند شدی اومدی و گفتی مامانی شکمم می خواره
منم گفتم اشکالی نداره خودت بخوارونش
گفتی نمی شه شما بخوارونینش
نشستی کنارم و من شروع کردم که یک هو خودت رو دراز کردی و خیلی طبیعی کنارمون دراز کشیدی
من و بابایی رو می گی: سرمون شاخ در آورد
بابایی هم که بدش نمی یاد پیشمون بخوابی گفت: بگذار امشب پیشمون بخوابه ،بچه ببین چقدر فکر کرده تا این نقشه رو کشیده
اما منم که با این فیلمای شما خام نمی شم
دوباره روونه اتاقت کردمت و ....
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
اگه نبود بگو بفرستم .gif){kind=small}
