نفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــانفس مامان و بابا، رضــــــــــــــــا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

رضا جونی و من و بابایی

ی عالمه خبر تازه

1390/9/21 16:12
567 بازدید
اشتراک گذاری

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

سلام عزیزم

سلام جیگرم

سلام خوشگل مامانی

اندازه تموم روزایی که نبودم سلام عزیزکم

دلم برای نوشتن تنگ شده بودتصاویرشباهنگ Shabahang انقدر که لحظه شماری می کردم تا دوباره بابایی سیستم رو راه بندازه و من هم فرصت کنم و برات بنویسم.

عسلکم، ی عالمه خبرای جدید برات دارم از روزی که یک سر همه با هم رفتیم سفر آخرت و برگشتیم و تا اینکه خونه جدید اومدیم  و یک خبر مهم هم از پسر خوشگل و زرنگ خودم که دیگه توی اتاق خودش می خوابه...

اول از سر خوردن ماشین توی برف هفته قبل برات می گم که نزدیک بود همه با هم راهی اون دنیا بشیم ؛ روز قبل از تاسوعا برف شدیدی می اومد و یک چند دقیقه ای که سبک شد ما راه افتادیم که با هوای خیلی برفالود جاده روبروشدیم که حتی برف پاک کن هم از تمیز کردن جا می موند؛  زمین سر سر شده بود و همه ماشینها توی خط وسط جاده می رفتن که ماشین جلویی بابایی یک دفعه ترمز گرفت و بابایی هم گرفت و اون اتفاق افتاد ماشین سر خورد یک سر به تمام معنا که ما عمود به جاده شده بودیم و زیکزاک به طرف کنار جاده که یک سراشیبی بود هدایت می شد و بابایی هم هر چی با دنده کم کردن سرعت رو که ٥٠ تا بیشتر نبود رو کم میکرد اوضاع فرقی نمی کرد و ما عمود به جاده متوقف شدیم و شانس آوردیم توی مسیر پشت سر ما ماشینی نبود و وقتی آبها از آسیاب اقتاد من چراغ های یک ماشین سنگین رو از دور دیدم که اگر اون نزدیک ما بود الان از توی اون دنیا برات می کردم.

عزیز دلم تو که خواب بودی اما من تا فاروج که بابایی زنجیر چرخ انداخت گریه می کردم

الان هم که دادرم می نویسم از وحشت اون روز موهام سیخ شده. از همه اینها گذشته که خدا رو شکر خدا باهامون بود.

توی مشهد هم تو رو بردیم حسینیه و چون خوابت می اومد حسابی حال من و نازنین رو گرفتی و محکم با یک لوله فلزی زدی توی چشم نازنین جون.

اما روز عاشورا عزیزم... توی حسینیه کرمونی ها پسر ماهی بودی و اذیت خاصی نکردی.

برگشتنها هم با مامانی و بابایی اومدیم و اونا توی اسباب کشی کمکمون کردن و

حسابی اذیت شدن. البته تو هم ناهار و شامت توی روال نبود اما همکاری می کردی و حال کسی رو نگرفتی.

اما خوشگل مامان برسیم به شما که دیشب کامل توی اتاق خودت خوابیدی از روزی که اومدیم اینجا تو رو توی اتاق خودت می خوبونم ولی بعد از اینکه خوابت می برد میاوردمت توی اتاق خودمون و با هم می خوابیدیم اما دیشب دیگه توی اتاق خودت خوابیدی و امروز صبح اومدی پیش من.

 

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

Kiss Scraps and Graphics

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)